توهم …
فاحشه شهر من هر صبح که به خانه بر می گشت … وانمود می کرد کسی دلتنگش شده … نگرانش شده که شب خانه نبوده … خوشحال بود … می دوید تا خانه …
فاحشه شهر من هر صبح که به خانه بر می گشت … وانمود می کرد کسی دلتنگش شده … نگرانش شده که شب خانه نبوده … خوشحال بود … می دوید تا خانه …