میدانم بیهوده سلام کردم.خودت بگو با کدامین اوای وحشیانه بیدارت سازم از این خواب بیهنگام؟قرارمان هر غروب ساعت ۷٫انصاف نیست که من با شبنم اشکی به دیدارت بیایم و تو بی انکه گل لبخندی بر لبانم نشانی مرا روانه خانه بهت سازی .راستی میدانی با که همسایه ای؟با پدر .برای همین بیقرار بودی؟!دیگر کابوس صدایم کن که در پی یافتن یادگاریهایت رویا را گم کرده ام…نگو که سر گردانی دستهایم را ندیدی…در ان ثانیه بیقراری خوب خوب نشانشان دادم.دیدی چه تهی شده اند!تهی از یک بودن تو,,تهی از عطر یک تار موی تو…دست خاطراتت را از روی بغضم بردار که اینبار دیگر سرگردانی را شیون نمیکنم,مادر را هجی نمیکنم,درد را فریاد نمیکنم,اخر تو چه میدانی !اشک هم از من رنجیده.من تورا تنها میگذارم,تو فقط کابوسهایم را رنگی دیگر بزن,باشد؟!!میبینی؟حال رویای دلنشینم
ایم اید اند
….
چون
….
اما
…
خیلی
….
و فراموشمان کرده اند نیز هم …
با اید مخالفم
میدانم بیهوده سلام کردم.خودت بگو با کدامین اوای وحشیانه بیدارت سازم از این خواب بیهنگام؟قرارمان هر غروب ساعت ۷٫انصاف نیست که من با شبنم اشکی به دیدارت بیایم و تو بی انکه گل لبخندی بر لبانم نشانی مرا روانه خانه بهت سازی .راستی میدانی با که همسایه ای؟با پدر .برای همین بیقرار بودی؟!دیگر کابوس صدایم کن که در پی یافتن یادگاریهایت رویا را گم کرده ام…نگو که سر گردانی دستهایم را ندیدی…در ان ثانیه بیقراری خوب خوب نشانشان دادم.دیدی چه تهی شده اند!تهی از یک بودن تو,,تهی از عطر یک تار موی تو…دست خاطراتت را از روی بغضم بردار که اینبار دیگر سرگردانی را شیون نمیکنم,مادر را هجی نمیکنم,درد را فریاد نمیکنم,اخر تو چه میدانی !اشک هم از من رنجیده.من تورا تنها میگذارم,تو فقط کابوسهایم را رنگی دیگر بزن,باشد؟!!میبینی؟حال رویای دلنشینم
…..
جمعا