بیا حواسمان را پرت کنیم …
مال هرکی دورتر افتاد … برنده است …
اول من پرت می کنم … حواسم را پس بده …
شبــیه خسته ی من در ته فراموشــــی
صــدای سنگین شب، صدای خاموشــی
صدای بنزین روی دو سال « هیچ ِ » نسوز
به خاطر / ات ِ تو برگشتنم
– که چی؟
که هنوز!
به مکث انگشتی روی زنگ در که نبود
صدای مطمئـن قلب یک نفر که نبود
که شکل تازه ی فنجان خالی ام می شد
خدای خوب جهان خیالــی ام می شد
که خواب های مرا دیده از سرم تا ته
به گریه می کردن روی شانه های شبح
و زندگی… وسط شکل های بی مفهوم
به نــیّت یک عشق و … چهارده معصوم!!
به دست های عرق کرده ی تو … [ زنگیدن ]
کشیـــدن پـــرده روی لحظـــه ی دیــدن
به سایه ای که در آغوش من گــمت کرده
ـ چـــقدر چـــادر مشکـــیم خانمت کرده!
پی ِ چه هستم در جمله های بی خبریم
که از تو دورترم مثل خانه ی پدریم
پناه / بُرده امَت از مربّـعی بی در
به دست دیگر یک مرد واقعأ دیگر!
و عشق بازی با یک سوال بی معنی
که واقعأ می خواهی که … واقعأ ! یعنی…
که هیچ چیز برایم به غیر ِ دلتنگی
چقدر مشت بکوبم به این شب سنگی؟؟؟
به دست تو برگشته کلاغ بی قفسی
ادامه می دهم اما به خاطر چه کسی؟!
نفس… نفس… بالا رفتن از دوبار سقوط
به تو رسیدن از این پله های نامربوط
به تو که نیمه ی خالی تر ِ منی امّا…
که قهرمان شنل پوش یک زنی
امّا…
[ تشنــّج « لحظه » در شقیقه های زمان]
به اتـّـفاق تو برگشته ام، تکان به تکان
دوباره حل شدن ِ حوض خالی ام در ماه!
نگاه « ماتی » در خانه ی« سفید » و « سیاه »
دوباره ای که مرا به وجود آورده
صدای بادی که بوی دود آورده
صدای سنگین شب؛ شب ِ ترک ترک ِ …
صدای خاموشی
ـ « دستگاه مشترک ِ …
leon shaiad bedoone ke to chi migi vali in asan baraie man mohem nis mohem ine ke to begi vaase harchi …. hata leon!
شبــیه خسته ی من در ته فراموشــــی
صــدای سنگین شب، صدای خاموشــی
صدای بنزین روی دو سال « هیچ ِ » نسوز
به خاطر / ات ِ تو برگشتنم
– که چی؟
که هنوز!
به مکث انگشتی روی زنگ در که نبود
صدای مطمئـن قلب یک نفر که نبود
که شکل تازه ی فنجان خالی ام می شد
خدای خوب جهان خیالــی ام می شد
که خواب های مرا دیده از سرم تا ته
به گریه می کردن روی شانه های شبح
و زندگی… وسط شکل های بی مفهوم
به نــیّت یک عشق و … چهارده معصوم!!
به دست های عرق کرده ی تو … [ زنگیدن ]
کشیـــدن پـــرده روی لحظـــه ی دیــدن
به سایه ای که در آغوش من گــمت کرده
ـ چـــقدر چـــادر مشکـــیم خانمت کرده!
پی ِ چه هستم در جمله های بی خبریم
که از تو دورترم مثل خانه ی پدریم
پناه / بُرده امَت از مربّـعی بی در
به دست دیگر یک مرد واقعأ دیگر!
و عشق بازی با یک سوال بی معنی
که واقعأ می خواهی که … واقعأ ! یعنی…
که هیچ چیز برایم به غیر ِ دلتنگی
چقدر مشت بکوبم به این شب سنگی؟؟؟
به دست تو برگشته کلاغ بی قفسی
ادامه می دهم اما به خاطر چه کسی؟!
نفس… نفس… بالا رفتن از دوبار سقوط
به تو رسیدن از این پله های نامربوط
به تو که نیمه ی خالی تر ِ منی امّا…
که قهرمان شنل پوش یک زنی
امّا…
[ تشنــّج « لحظه » در شقیقه های زمان]
به اتـّـفاق تو برگشته ام، تکان به تکان
دوباره حل شدن ِ حوض خالی ام در ماه!
نگاه « ماتی » در خانه ی« سفید » و « سیاه »
دوباره ای که مرا به وجود آورده
صدای بادی که بوی دود آورده
صدای سنگین شب؛ شب ِ ترک ترک ِ …
صدای خاموشی
ـ « دستگاه مشترک ِ …
leon shaiad bedoone ke to chi migi vali in asan baraie man mohem nis mohem ine ke to begi vaase harchi …. hata leon!