خنده
by امید
به تو می خندند … گلهای آفتابگردان ؟ نه … به خیالم به دورغهایت خیره شده اند …
حضوری پر رنگ از چهره در هم کشیده شده من … بهشتی روی زمین برای تو …
و تو با آب و تاب یکی یکی خیالهایت را برایم واقعی می کردی … من هم به خیال خودم باور …
بیا بر خیالاتت آشیانه بسازیم … آخر آشیانه ما باید مثل دروغهایت کم دوام باشد …
باید بگذارم این روزها بر چشمانت شیرین نقش ببندند … باورت می کنم … ادامه بده …