سه نفره
by امید
دو گلوله در تفنگ گذاشت … منتظر ماند تا از راه برسد … مسیر همیشگی …
مسیری که قبل از او … کسی آنجا منتظر کسی نبوده …
صدای قدم هایش با صدای آهنگش که رسید باز … نگاهشان به هم گره خورده و نخورده …
تنها گفت باید تو را با تمام آثارت از زندگی ام حذف کنم … گلوله اول برای بچه توی شکمش …
اسلحه را انداخت … می دانست او کار خودش را خوب بلد است …
پ ن : کلی مطلب منتشر نشده …