این روزهای شهر مارکدار من …
by امید
این روز ها توی این مخروبه … تنها کافیست تصمیم بگیری تا بغض گلویت را بگیرد …
درست در میان “تهوع دخترکانی که سوز هیچ سرمایی ساق پاهایشان را نمی پ.شاند و پسرکانی که موهایشان نیمی از ارتفاعشان را می سازد” …
اینجا ، هیچ وقت ، هیچ کس منتظرم نبوده … این را هم باور نکن …
پ ن : اه …
hich omidi nist …