صبحانه
by امید
از خواب می پرم … صفحه گوشی را نگاه می کنم … هیچ چیز جدیدی نیست …
یاد خواب مذخرف دیشب می افتم … کمی طول می کشد عادت کنم …
کمی طول می کشد یادم بیایید … کمی طول می کشد بفهمم کجا دارم زندگی می کنم …
اینجا … هیچ وقت … هیچ کسی … روی من حسابی باز نکرده بوده …
پ ن : از این خمیازه ها می ترسم …
سلام برادر
یه نگاه بنداز به http://goftogooyedarooni.blogfa.com
مولانا بخون.بوس
خوشحال باش لینکت کردم
سلام!
شاید یه صبحانه(؟) بد شانسی! با نون تست خوب باشه!
امید دیدار.
mozakhraf ba re ze ast!